لغت نامه دهخدا تمنع. [ ت َ م َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) استوار و قوی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بازایستادن. ( آنندراج ). || چیره شدن بر آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی ۱- ( مصدر ) استوار شدن.۲ - باز ایستادن خود داری کردن . ۲ - ( اسم ) مناعت . جمع : تمنعات .