تصون

لغت نامه دهخدا

تصون. [ ت َ ص َوْ وُ ] ( ع مص ) خویشتن صیانت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).خود را از معایب حفظ کردن. ( از اقرب الموارد ) : گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف توقی و تصون واجب بیند. ( سندبادنامه ص 63 ). و پشت پای به روی تصون و تدین زد. ( سندبادنامه ص 217 ). و هرآینه هر کس که شروعی پیوندد، از بیم صولت او احتراس و تصون کند و آتش بلا به نفس خود نکشد. ( جهانگشای جوینی ). و هرچه موجبات نقصان و ماده خسران او خواهد بود در دنیا و دین تحرز و تصون از آن واجب داند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(تَ صَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) خودداری نمودن از عیب .

فرهنگ عمید

۱. مواظب خود بودن، خود را حفظ کردن.
۲. [مجاز] خود را از عیب و بدی در گفتار و کردار حفظ کردن.

فرهنگ فارسی

خویشتن صیانت کردن

ویکی واژه

خودداری نمودن از عیب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال عشقی فال عشقی فال قهوه فال قهوه