تصور کردن. [ ت َ ص َوْ وُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خیال کردن و توهم کردن. ( از ناظم الاطباء ). پنداشتن. گمان بردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : نه سخن گفتن نباشد هرچه آن را نشنوی این چنین در دل تصور مردم شیدا کند.ناصرخسرو.تا نه تصور کنی که بی تو صبورم هر نفسی میزنم ز بازپسین است.سعدی.چند خرامی و تکبر کنی دولت پارینه تصور کنی.( گلستان ).دور نباشد که خلق روز تصور کنند گر بنمایی بشب طلعت خورشیدوار.سعدی.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - چیزی را در ذهن آوردن انگاشتن اندیشیدن . ۲ - خیال کردن فرض کردن . خیال کردن و توهم کردن پنداشتن