لغت نامه دهخدا ترقیم. [ ت َ ] ( ع مص ) مخطط بافتن جامه را و خطدار کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || کتابت کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نوشتن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آراستن خط و نقطه نهادن تا واضح گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( ازالمنجد ). || نزدیک با هم نمودن سطور را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || داغ کردن شتر را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
فرهنگ فارسی رقم زدن، خ کشیدن، طنوشتن( مصدر ) ۱- نوشتن خط نوشتن . ۲- خط کشیدن رقم زدن . جمع :ترقیمات .