مخطط

لغت نامه دهخدا

مخطط. [ م ُ خ َطْ طَ ]( ع ص ) صاحب جمال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || خطدار از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). جامه با خطها. ( دهار ). کساء مخطط؛ گلیم خطدار. ( ناظم الاطباء ). || مدرج :
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.نظامی.|| کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. ( ناظم الاطباء ).
مخطط. [ م ُ خ َطْ طِ ] ( ع ص ) خطدارکننده چیزی را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که خط راست می کشد. ( ناظم الاطباء ). || کسی که جامه خطدار می بافد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || آن که خط و نبشته خوش می نویسد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || اندک خورنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تخطیط شود.

فرهنگ معین

(مُ خَ طَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) خط خط شده ، خط دار، خط خطی .

فرهنگ عمید

خط خط شده، خط دار، راه راه.

فرهنگ فارسی

خط خط شده، خط دار، راه راه
( اسم ) خط دار کننده خط کشنده .
خط دار کننده چیزی را

ویکی واژه

خط خط شده، خط دار، خط خطی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال میلادی فال میلادی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت