وغب

لغت نامه دهخدا

وغب. [ وَ ] ( ع اِ ) جوال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || رخت ردی و هیچکاره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) گول. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). احمق. ( اقرب الموارد ). || سست اندام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ناکس و فرومایه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || شتر سطبر توانا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). از اضداد است. ( منتهی الارب ). ج ، اوغاب ، وغاب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - احمق ، گول . ۲ - ناکس ، فرومایه . ۳ - دارای بدن ضعیف .

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- احمق گول . ۲- ناکس فرومایه . ۳- دارای بدن ضعیف جمع : اوغاب .

ویکی واژه

احمق، گول.
ناکس، فرومایه.
دارای بدن ضعیف.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس