هامیان

لغت نامه دهخدا

هامیان. ( اِ ) کیسه چرمی. همیان. امیان. و آن کیسه ای دراز باشد که زر در آن کنند و بر کمر بندند. ( فرهنگ نظام ) ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) :
با زر چو بازگردد از او بیم آن بود
زایرش را که بگسلد از هامیان میان.لامعی گرگانی.هامیان از سیم و زر پرداختن
به که سنگ منجیق انداختن.سعدی.

فرهنگ معین

(اِ. ) نک . همیان .

فرهنگ عمید

= همیان

فرهنگ فارسی

(اسم ) همیان : (( هامیان ازسیم وزرپرداختن به که سنگ منجنیق انداختن . ) ) (سعدی )
کیسه چرمی همیان

ویکی واژه

نگاه کنید همیان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال پی ام سی فال پی ام سی فال قهوه فال قهوه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی