حاره

لغت نامه دهخدا

( حارة ) حارة. [ رْرَ ] ( ع ص ) نعت فاعلی ، تأنیث حارّ. || ( اِ ) خردل فارسی. || ( ص ) ادویه حارّه ؛ دواهای گرم مزاج و غالباً از ادویه حارّ؛ ابازیر اراده کنند. || امراض حارة؛ بیماریهای گرم. || بلاد حارة؛ ممالک گرمسیر. || منطقه حاره ٔ؛ منطقه گرم .
حاره. [ رَ ] ( ع اِ ) کلاته. ( نصاب ) ( مهذب الاسماء ). || ده خرد. ( مهذب الاسماء ). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد. || چهار دیوار. || محله.( به اصطلاح دمشقیان ). || محله ای که خانه های آن نزدیک یکدیگر باشد. ( یاقوت به نقل از ازهری ). || کشت زار. ( غیاث ) ( شرح نصاب ). ج ، حارات.
حاره. [ رَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(رِّ ) [ ع . حارة ] (ص . ) نک حارُ.

فرهنگ عمید

۱. گرم، گرمسیری: بلاد حاره.
۲. (طب قدیم ) دارای خاصیت گرم: ادویهٴ حاره.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث جار : ادوی. حاره اغذی. حاره . ۲ - ( اسم ) ترب رشتی
موضعی است

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم جَوّ] ← منطقۀ حارّه

ویکی واژه

حارة
نک حارُ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال میلادی فال میلادی فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت