جرز

لغت نامه دهخدا

جرز.[ ج ِ ] ( اِ ) دیوار اطاق و ایوان. ( ناظم الاطباء ). دیواری که دو طرفش در، یا باز باشد. ( فرهنگ نظام ). || ستون میان دو بدنه. مجردی فاصل میان دو جزء دیوار. ستون. ( یادداشت مؤلف ) : حکام مستبد مقصران را لای جرز میگذاشتند. ( فرهنگ نظام ). همه این جرزها متحرک بود. ( سایه روشن صادق هدایت ص 14 ).
جرز. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پوستین زنانه. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). لباس زنان از موی شتر و پوست بز. ( آنندراج ). ج ، اَجراز. جُروز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِخ ) نام سوره سجده است و نام دیگر آن سوره مضاجع است وآن سوره سی و دویم قرآن است میان لقمان و احزاب.
جرز. [ ج ُ رُ ] ( معرب ، اِ ) معرب گرز. ( آنندراج )گرز آهنی. معرب است. ( منتهی الارب ). گرز آهن یا نقره. فارسی معرب است. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). ج ، اَجراز، جِرَزَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یقال طوت الحیة اجرازها؛ ای جسمها. ( المنجد ). || ( ع ص ) زمین بی نبات که هیچ نرویاند یا آنکه علف وی خورانیده شود یا زمین باران نارسیده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زمین بی گیاه. ( آنندراج ) : او لم یروا انا نسوق الماء الی الارض الجرز. ( قرآن 27/32 )؛ ای قطع نباتها. ( از اقرب الموارد ). جَرز. جُرز. جَرَز. ( منتهی الارب ). رجوع بکلمات مزبور شود.
جرز. [ ج َ ] ( اِ ) پرنده ای است که عرب آن را حباری خوانند و به هوبره مشهور است و ترکان توغدری گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( برهان ). پرنده ای است که آن را به عربی حباری گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( زمخشری ). چَرز. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). خرچال. ( زمخشری ). چکاوک است و به عربی ابوالملیح گویند و صاحب السامی فی الاسامی بجیم تازی آورده و گفته که جرز مرغی است که آن را بتازی حباری گویند. در فرهنگهای رشیدی و جهانگیری و نظام چرز با جیم پارسی به معنی پرنده مخصوص ذکر شده است.
جرز. [ ج َ ] ( ع مص ) بریدن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بشتاب خوردن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). خوردن آنچه بر سفره هست و چیزی باقی نگذاشتن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || کشتن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). || درخستن بچوب. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). || نیازمند ساختن روزگار کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( ازالمنجد ). || درماندن و پریشان شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || ( ص ) زمین که گیاه نروید یا گیاه آن خورده یا برده شده باشد. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). جُرُز. جُرز. جَرَز. ( منتهی الارب ). ج ، اَجراز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یقال : ارض جرز و ارض اجراز کما یقال : ارضون اجراز، علی حد قولهم ناقة اعشار. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(جِ ) (اِ. ) دیوار اطاق و ایوان .
(جَ ) (اِ. ) = چرز: پرنده ای است که حباری گویند.
(جَ یا جُ رَ یا رُ ) [ ع . ] (اِ. ) زمینی که بر وی گیاه نروید.

فرهنگ عمید

۱. پایه ای چهارگوش از سنگ یا آجر که در فواصل معیّن ساخته می شود و بین آن ها دیوار قرار می گیرد.
۲. دیوار.
۳. پایۀ ساختمان.
=هوبره

فرهنگ فارسی

دیوار، پایه ساختمان، پایه که ازسنگ یا آجراست
( اسم ) زمینی که بروی گیاه نروید.
جرس

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جُرُزِ: زمین بایر- زمینی که گیاه نرویاند ، گویی تخم گیاهان را میخورد
تکرار در قرآن: ۲(بار)
قطع. «جرزه جرزاً: قطعه» (اقرب الموارد) جُرُزْ (بهضمّ اوّل و دوّم) زمینی که عطف نداشته باشد آیا ندانسته‏اند که ما آب را به زمین خشک و بی علف کشانده و بوسیله آن کشت میرویانیم؟ ما آنچه را که در روی زمین خواهیم آورد. صعید: روس زمین. جرز:بی علف. در مجمع البیان هست: جرز زمینی است که چیزی نمی رویاند گوئی علف را می‏خورد.

ویکی واژه

زمینی که بر وی گیاه نروید.
دیوار اطاق و ایوان.
چرز: پرنده‌ای است که حباری گویند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال انگلیسی فال انگلیسی فال ای چینگ فال ای چینگ فال مکعب فال مکعب