جادویی

لغت نامه دهخدا

جادویی. ( حامص ) رجوع به جادوئی شود.

فرهنگ معین

۱ - (حامص . ) سحر، ساحری . ۲ - (ص . ) عجیب ، شگفت آور.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] شگفت انگیز: چشمان جادویی.
۲. (حاصل مصدر ) [قدیمی] ساحری، جادوگری: خمار در سر و دستش به خون مشتاقان / خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول (سعدی۲: ۴۸۰ ).
* جادویی کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] سِحر کردن، جادو کردن.

فرهنگ فارسی

۱- سحر ساحری جادوگری . ۲- عجیب شگفت آور ( جادوییها شگفتیها عجایب ) .

ویکی واژه

سحر، ساح
عجیب، شگفت آور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم