لغت نامه دهخدا
ثول. [ث َ ] ( ع مص ) احمق گردیدن. || دیوانه شدن گرفتن. || ثولاء شدن گوسفند و آن استرخائی است در اعضای گوسفند یا دیوانگی گوسفند که چون بدو عارض شود تبعیت گوسفندان گذارد و تنها چرد. || ثول وعاء؛ ریختن همه آنچه را که در خنور بود.
ثول. [ ث ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ أثول.