ششم. [ ش َ / ش ِ ش ُ ] ( عدد ترتیبی، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه شش واقع شده باشد. ( ناظم الاطباء ). در مرتبه شش. سادس. ( از یادداشت مؤلف ) ( دهار ). || از اصطلاحات نجوم است و عبارت از نظر تسدیس است که نیم دوستی است. ( از یادداشت مؤلف ):
لیکن ازهشتم و ششم خود را
کم ضرر دیده ام ز طالع خویش.خاقانی.
ویژگی کسی یا چیزی که در مرتبۀ شش باشد، ششمی.
( صفت ) واقع در مرحله شش سادس باب ششم نفر ششم.
ششم (موسیقی)(sixth)
در موسیقی، فاصله ای دربردارندۀ شش نت دیاتونیک. فاصلۀ ششم یک «فاصلۀ غیردرست» است (که می تواند «بزرگ» یا «کوچک» باشد). ششم بزرگ از نُه نیم پرده (مثل دو ـ لا)، و ششم کوچک از هشت نیم پرده (دو ـ لابمل) تشکیل شده است.
💡 زبان کوکب صدر ششم بقای ترا به شام و صبح در اوراد حرز خوانی باد
💡 یقین پنجم فنائی بود اللّه ششم دید یقین مر حضرت شاه
💡 وجه ششم امر فتح مکّه است، کقوله: «فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» یعنی فتح مکّه.
💡 به خانه برد زن را بعد ششماه به وی بنشست باری حسب دلخواه
💡 ششم دیدم ای مهتر ارجمند که شهری بدندی همه دردمند