توک. ( اِ ) به معنی چشم باشد که به عربی عین خوانند. ( برهان ). چشم را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) : ز توک مست تو عالم خراب است به قید زلف تو خلقی گرفتار.فرالاوی ( از فرهنگ جهانگیری و رشیدی ). || یک دسته موی و پشم را می گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یک دسته موی و ابریشم. ( فرهنگ جهانگیری ). پشم بر تن حیوان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : چندین که مهر پیش تو سر بر زمین نهاد دارم عجب که قندز شب را نسوخت توک.ظهیر فاریابی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).|| موی پیشانی و کاکل اسب را نیز گفته اند. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بعضی گویند به هر دو معنی آخر ترکی است. ( برهان ) ( آنندراج ). این کلمه گمان می کنم اصل توک به معنی مو در زبان آذری باشد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). به هر دو معنی آخر رجوع به منتهی الارب ذیل کلمات خصلة. عذرة. عرفاص. قرن. نغرقه. قرزل. قرزلة. قزیعة. قصبة. تقصبة. کعبة. تقصیب. غسنة. غسناة. نصة شود.
فرهنگ معین
[ تر. ] (اِ. ) ۱ - یک دسته موی و پشم . ۲ - موی پیشانی . ۳ - کاکل اسب .
فرهنگ عمید
۱. یک دسته موی یا پشم. ۲. موی پیشانی اسب، کاکل. ۳. چشم.
فرهنگ فارسی
( اسم ) چشم عین .
دانشنامه عمومی
توک (مجارستان). توک ( به مجاری: Tök ) یک سکونتگاه مسکونی در مجارستان است که در استان پشت واقع شده است. توک ۲۴٫۷۳ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۳۹۸ نفر جمعیت دارد.
ویکی واژه
مو، موی سر، موی بدن، یا پشم هر موجود دیگر مانند سگ یا گربه با کاکل اسب. این لغت ریشه آذری دارد اما قِل نیز مترادف با مو هست، از همینجا تفاوت گویشهای ترکی یا آذری با گویش بهاری آشکار میگردد.[۱] ↑ گویشهای ترکی یا آذری ممکن است جملگی منبعث از گویش بهاری باشند. به هر حال گویش بهاری مانند گویش تهرانی در میان گروه بزرگ گویشهای ترکی برجستهتر است.