بدرود در زبان فارسی به معنای خداحافظ است و در هر دو حالت رسمی و غیررسمی به کار میرود. این واژه به نوعی نشاندهندهی پایان یک ملاقات یا گفتوگو است و به صورت گستردهای در ارتباطات روزمره مورد استفاده قرار میگیرد. در واقع، بدرود نه تنها یک وداع ساده، بلکه ابراز احساسی نیز هست که به طرف مقابل نشان میدهد که شما برای او ارزش قائل هستید و امیدوارید که در آینده دوباره همدیگر را ببینید. در فرهنگ ما، این کلمه بخشی از آداب معاشرت است و نشاندهنده احترام و محبت به دیگران میباشد. لذا، میتوان گفت که بدرود فراتر از یک واژه است و بار عاطفی خاصی را به همراه دارد.
بدرود
لغت نامه دهخدا
بدرود. [ ب ِ ] ( اِ مرکب ) وداع. ترک. ( برهان قاطع ) ( شرفنامه منیری ) ( هفت قلزم ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). واگذاشتن و دست برداشتن از چیزی. ( برهان قاطع ). ترک و واگذاشتن چیزی بر مجاز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). واگذاشتن و دست برداشتن. ( ناظم الاطباء ). رخصت کردن و ترک کردن. ( غیاث اللغات ). سلامت. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( هفت قلزم ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). سالم. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ). وداع. خدانگهداری. خداحافظی. ( یادداشت مؤلف )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* بدرود گفتن: (مصدر لازم )
۱. بدرود کردن، وداع کردن.
۲. (مصدر متعدی ) ترک کردن، واگذاشتن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - سلامت. ۲ - سالم. ۳ - وداع خدا حافظی تودیع. ۴- ترک واگذاشتن.
ویکی واژه
جملاتی از کلمه بدرود
بدرود شب دوش که چون ماه برآمد ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
گفتم بگوی تا به چه حالی چه گونه ای گفت ای پسر من آن بدرودم که کاشتم
به گلشه نگه کرد و گفتش ز غم تو بدرود باش ای مرا بنت عم