توقیر

لغت نامه دهخدا

توقیر. [ ت َ ] ( ع مص ) به شکوه داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شکوهمند کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بزرگ داشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). تبجیل و تعظیم. ( اقرب الموارد ). احترام. بزرگداشت. تعزیز. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). عزت و حرمت نگاه داشتن. ( غیاث اللغات ) : چون به مجلس خان حاضرشوی ، سلام ما بر سبیل تعظیم و توقیر به وی برسانی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210 ). و در آن ، جانب هیبت او به رعایت رسانیده ام و شرط تعظیم و توقیر هرچه تمامتر بجای آورده. ( کلیله چ مینوی ص 103 ). توقیر من به تحقیر و تعظیم به توهین بدل گردد. ( سندبادنامه ص 72 ).
تو درشتی کن مرا دشنام ده
مر مرا تو هیچ توقیری منه.مولوی.|| حلیم شمردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آزمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آرام دادن ستور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خسته کردن گرانی بار یا عام است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مجروح کردن. ( از اقرب الموارد ). || بردبار گردانیدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گردانیدن نشان و آثار جهت کسی. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بزرگ داشتن ، تعظیم کردن . ۲ - بردبار شمردن .

فرهنگ عمید

۱. بزرگ داشتن.
۲. بزرگ و بردبار شمردن.
۳. تعظیم و احترام.

فرهنگ فارسی

بزرگ داشتن، بزرگ وبردبارشمردن، احترام وتغظیم
۱ - بزرگ داشتن تعظیم کردن عزت و حرمت کسی را نگاهداشتن . ۲ - آزموده کردن . ۳ - ( اسم ) بزرگداشت تعظیم . جمع : توقیرات .
به شکوه داشتن شکوهمند کردن حلیم شمردن آرام دادن ستور را . بردبار گردانیدان گردانیدان نشان و آثار جهت کسی

ویکی واژه

بزرگ داشتن، تعظیم کردن.
بردبار شمردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال اعداد فال اعداد فال تماس فال تماس فال سنجش فال سنجش