ته دیگ

لغت نامه دهخدا

ته دیگ. [ ت َه ْ ] ( اِ مرکب ) ته گیره. چیزی که از طعام برشته ، ته دیگ چسبیده باشد. ( آنندراج ): ته دیگی ؛ جزء برشته ای ازغذا که به دیگ می چسبد. ( ناظم الاطباء ). قسمتی از پلویا چلو که در ته دیگ رنگ سرخ گیرد و برنجها بهم پیوسته میگردد. قسمت زیرین پلو و چلو که سرخ و سخت شده باشد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به ته شود.
- ته دیگ تراشیدن ؛ بد نواختن ذات اوتاری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(تَ ) (اِمر. ) ورقه ای از برنج ، سیب - زمینی یا نان که در ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد.

فرهنگ عمید

مقداری از پلو که در تهِ دیگ چسبیده و برشته شده باشد، ته گیره.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ورقه ای از پاکیزه کردنپیراستن پاک داشتن . ۲ - پاکیزه کردن اخلاق . ۳ - اصلاح کردن از عیب و نقص ( شعر یا نثر را ) . ۴ - ( اسم ) پیرایش . ۵ - پاکیزگی . جمع : تهذیبات . یا تهذیب اخلاق . ( علم ) . یا تهذیب نفس .

ویکی واژه

ورقه‌ای از برنج، سیب - زمینی یا نان که در ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم