تسلیم شدن

لغت نامه دهخدا

تسلیم شدن. [ ت َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تن دادن. گردن نهادن. گردن دادن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : از جمله واجبتر و بهتر و حقتر و سزاوارتر آنهاست تسلیم شدن مر فرمانهای خدا را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ).
سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره عاشق بجز بیچارگی. سعدی.تسلیم شو گر اهل تمیزی که عارفان
بردند گنج عافیت از کنج صابری.سعدی.هاون از یار جفا بیند و تسلیم شود
تو چه یاری که چو دیک از تف دل جوش کنی.سعدی.تسلیم قضا شوم کز این قید
کس را به خلاص رهنمون نیست.سعدی.|| به زانو درآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || دست از جنگ کشیدن و خود را در اختیار دشمن قرار دادن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- گردن نهادن رام شدن. ۲- خود را در اختیار دیگری گذاشتن . یا تسلیم دشن دختر یا زنی بمردی راضی شدن دختر یا زن بارمیدن مرد با وی .

ویکی واژه

arrendersi
rassegnarsi
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم