لغت نامه دهخدا
هست از نشاط آمدن روز
یااز تأسف شدن شب.مسعودسعد.و چون خوابی نیکو که دیده آید بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری بجز تحیر و تأسف نباشد. ( کلیله و دمنه ). وآنگه ندامت و تأسف و مربح و منجح نباشد. ( سندبادنامه ص 79 ).
گم شده هرکه چو یوسف بود
گم شدنش جای تأسف بود.نظامی.|| تأسف ید؛ پراکندگی و پریشانی آن. ( از اقرب الموارد ).