سلاحی

لغت نامه دهخدا

سلاحی. [ س ِ ] ( ص نسبی ) سلاحدار. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). سپاهی. ( غیاث ). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته. سپاهی. ( ناظم الاطباء ):
بارگهت راست بهنگام بار
مهر سلاحی و فلک پرده دار.امیرخسرو ( از آنندراج ).بود نه چندانکه توان برشمرد
رخت سلاحی به سلح خانه برد.امیرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سلاحدار. سپاهی. ساز جنگی بر خود بر گرفته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس فال اعداد فال اعداد فال اوراکل فال اوراکل