لغت نامه دهخدا
عطات باد چو باران دل موافق خوید
نهیب آتش و جان مخالفان پده باد.شهید بلخی.از باد روی خوید چو آبست موج موج
وز قوس پشت ابر چو چرخ است رنگ رنگ.خسروانی.لاله بغنجار برکشید همه روی
وز حسد خوید برکشید سر از خوید.کسائی.جهان سبز گردد سراسر ز خوید
بهامون سراپرده بایدکشید.فردوسی.وز آنجا سوی روشنایی رسید
زمین پرنیان دید یکسر ز خوید.فردوسی.همه باغ و آب و همه کشت و خوید
همه دشت پر لاله و شنبلید.فردوسی.هوا پر ز ابر و زمین پر ز خوید
جهانی پر از لاله و شنبلید.فردوسی.تا خوید نباشد برنگ لاله
تا خار نباشد ببوی خیرو.فرخی.بازجهان گشت چو خرم بهشت
خوید دمید از دو بناگوش مشت.منوچهری.وان قطره باران که برافتد ز بر خوید
چون قطره سیماب است افتاده بزنگار.منوچهری.نوبهار از خوید و گل آراست گیتی رنگ رنگ
ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ.منوچهری.هر کجا که سنگلاخی و یا خارستانی باشد لشکرگاه آنجا باشد و این قوم بر خوید و غله فرود آیند. ( تاریخ بیهقی ).
چه نرگس چه نو ارغوانی و خوید
چه شببو چه نیلوفر و شنبلید.اسدی ( گرشاسبنامه ).همیشه تا نبود سرخ خوید چون گلنار
همیشه تا نبود سبز لاله چون برغست.( از لغت نامه اسدی ).بر سرم گیتی جو کشت و برآورد خوید
بی گمان بدرود اکنونش که شدزرد جوم.ناصرخسرو.به یکی خویدزار جو بگذشت خوید را بر آب داده بودند. ( نوروزنامه خیام ). جودانه مبارک است و خویدش خویدی خجسته. ( نوروزنامه خیام ). از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته. ( نوروزنامه خیام ).
ز خوید سبز نگردد دگر سروی گوزن
ز لاله سرخ نگردد همی سرین غزال.ارزقی.رهی خوش است ولیکن ز جهل خواجه همی