طاقی

لغت نامه دهخدا

طاقی. ( ص نسبی ) منسوب به طاق. رجوع به طاق شود. || ( اِ ) نوعی از کلاه باشد. ( برهان ) ( غیاث اللغات ). کلاه که به صورت طاق سازند. طاقین. طاقیه :
نامد درست طاقی گردون بفرق فقر
کشکول تا مگر بسرش باژگون کنند.ارادتخان واضح ( از آنندراج ).
طاقی. ( اِخ ) یکی از ممالک هند. ( اخبارالصین والهند ص 4 ).

فرهنگ معین

(حامص . ) طاق بودن ، مفرد بودن .
(اِ. ص نسب . ) نوعی کلاه که به صورت طاق است .

فرهنگ عمید

نوعی کلاه دراز شبیه کلاه درویشان.

فرهنگ فارسی

نوعی ازکلاه، کلاه درازشبیه به کلاه درویشان
( صفت اسم ) نوعی کلاه که به صورت طاق است .
یکی از ممالک هند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم