مبلد

لغت نامه دهخدا

مبلد. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) حوض کهنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حوض متروک که بکار نگیرند. ( از ذیل اقرب الموارد ). حوض قدیم. ( از محیطالمحیط ).
مبلد. [ م ُ ب َل ْ ل َ ] ( ع ص ) آن که خود را به زمین زند. || بخیل. || ابر بی باران. || اسبی که سبقت نکند در دویدن. || بی توجه. ( آنندراج ). به همه معانی رجوع به تبلید شود.

فرهنگ معین

(مُ بَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که خود را بر زمین زند. ۲ - بخیل . ۳ - بی توجه . ۴ - ابر بی باران . ۵ - اسبی که در دو سبقت نکند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنکه خود را بر زمین زند . ۲ - بخیل. ۳ - بی توجه.۴ - ابر بی باران . ۵ - اسبی که در دو سبقت نکند .
آنکه خود را بزمین زند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال قهوه فال قهوه فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال رابطه فال رابطه