فدوی

لغت نامه دهخدا

فدوی. [ ف َ دَ ] ( از ع ، ص نسبی ، اِ ) فدائی. منسوب به فداء. رجوع به فداء و فدائی شود. || در تداول فارسی زبانان بجای «من » در مکاتبات و مخاطبات با بزرگان مستعمل است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فدوی. [ ف ِ دَ وی ی ] ( ع ص نسبی ) سربهاشونده و عوض کسی جان دهنده و قربان شونده. ( از فردوس اللغات از غیاث ) ( آنندراج ). ظاهراً همان فَدَوی است و صاحب غیاث در ضبط آن دچار خطا شده است.

فرهنگ معین

(فَ دَ ) [ ع . ] ۱ - (ص نسب . ) منسوب به فداء، فدایی ، جان نثار. ۲ - بنده ، برده .

فرهنگ عمید

۱. [منسوخ] در نوشتار یا گفتار در مقابل بزرگان به جای کلمۀ «من» استعمال می شود.
۲. [مجاز] = فدایی

فرهنگ فارسی

۱ - (صفت ) منسوب به فدائ فدایی ۲ - بنده برده ۳ - بجای من در نوشته ها و گفتگو با بزرگان استعمال شود جان نثار .

ویکی واژه

منسوب به فداء؛ فدایی، جان نثار.
بنده، برده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال انگلیسی فال انگلیسی فال زندگی فال زندگی