غلتیدن

لغت نامه دهخدا

غلتیدن. [ غ َ دَ ] ( مص ) مراغه را گویند یعنی از پهلو به پهلو گشتن. ( فرهنگ اوبهی ). به پهنا گردیدن. ( فرهنگ اسدی ). به روی خود گردیدن. به روی خود چرخیدن. ( ناظم الاطباء ). غلطیدن. گردیدن جسم بر روی جسم دیگر. در لهجه دزفولی غکیدن و در گیلکی غلت خوردن گویند. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
نیم آگه از اصل و فرع خراج
همی غلتم اندر میان دواج.فردوسی.ز پیشش بغلتید وامق به خاک
ز خون دلش خاک همرنگ لاک.عنصری.بغلتید پیش گروگر به خاک
همیگفت کای دادفرمای پاک...اسدی ( گرشاسب نامه ).و گر نیستت طمع باغ بهشت
چو خر خوش بغلت اندرین مرغزار.ناصرخسرو.ترا این خاک یکسر غلتگاهست
بغلت آسان درو و گرد بفشان.ناصرخسرو.در خون همی غلتید. ( مجمل التواریخ و القصص ).
به روی خاک میغلتید بسیار
وزآن سر کوفتن پیچید چون مار.نظامی. || مجازاً، دمساز بودن. آمیزش دادن :
از ستمکاران بگیر و با نکوکاران بخور
با جهانخواران بغلت و بر جهانداران بتاز.منوچهری.

فرهنگ معین

(غَ دَ ) (مص ل . ) از پهلویی به پهلوی دیگر گشتن .

فرهنگ عمید

غلت خوردن در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر ، گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر به پهنا یا به پهلو ، غلت خوردن ، غلت زدن.

فرهنگ فارسی

غلت خوردن، غلت زدن، غلت خوردن درروی زمین ازیک پهلوبه پهلوی دیگرغلتنده: آنکه بغلتد، غلت زننده، آنچه درروی زمین به پهلوی
( مصدر ) ( غلتید غلتد خواهد غلتید بغلت غلتنده غلتان غلتیده ) ۱ - از پهلو به پهلو گشتن به پهنا گردیدن مراغه ۲ - دمساز بودن آمیزش کردن ۳ - ریخته شدن ۴ - فرو غلتیدن به پایین افتادن . یا غلتیدن آسیا . گردیدن آسیا . یا غلتیدن بر چیزی یا در آن یا اندر آن . در رفاه کامل و فراوانی بودن و از زندگی متمتع شدن . یا مبلغی غلتیدن . مبلغی خرج کردن .

ویکی واژه

از پهلویی به پهلوی دیگر گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال شمع فال شمع فال کارت فال کارت