عرار

لغت نامه دهخدا

عرار. [ ع َ ] ( ع اِ ) هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. ( منتهی الارب ). || زنان که همواره پسر زایند. || گیاه خوشبوی یا آن بهار دشتی است زردرنگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سختی. || بلندی. || مهتری. || اصل چیزی. || زشتی خوی. || قصاص. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر چیزی که در ازای چیزی کشته شود. || قتل کشنده. ( ناظم الاطباء ). || قود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) رودباری است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ع ص ) بچه ای که زود شیر ترک کند. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) گلی است که آن را گل گاوچشم و بابونه گاو گویند و به عربی عین البقر و به یونانی قربانیون خوانند. ( برهان ).
عرار. [ ع َ ] ( اِخ ) نام ماده گاوی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و عرب در مثل گوید: بأت عرار بکحل ، دو حریف را گویند که هر دو همزور باشند و گویند: آن دو گاو چندان همزور بودند که یکدیگر را سُرو زدند تا هر دو بمردند. و این مثل را درباره دو حریف برابر گویند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
عرار. [ ع َ ] ( ع اِ ) گناه. || جنایت. ( از اقرب الموارد ).
عرار. [ ع ِ ] ( ع اِ ) سختی جرب. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) بانگ کردن شترمرغ. ( تاج المصادر ).
عرار. [ ع ِ ] ( اِخ ) موضعی است در دیار باهله از سرزمین یمامة. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) نرگس صحرایی .

فرهنگ عمید

نرجس بری، نرگس صحرایی.

فرهنگ فارسی

موضعی است در دیار باهله از سرزمین یمامه

ویکی واژه

نرگس صحرایی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ارمنی فال ارمنی فال چوب فال چوب