طنفسه

لغت نامه دهخدا

( طنفسة ) طنفسة. [ طَ ف َ س َ ] ( ع مص ) زشت خوی گردیدن بعدِ نیکخوئی. || پوشیدن جامه های بسیار. ( منتهی الارب ).
طنفسة. [ طَ ف َ س َ / طِ ف َ س َ / طُ ف َ س َ / طَ ف ِ س َ ]( معرب ، اِ ) گستردنی. ( منتهی الارب ): زیلو، فرش پیشگاه ؛ طنفسه ای بود که پیش خانه بازافکنند از فرش. ( لغت نامه اسدی ). بوریامانندی از شاخ خرما بر پهن یک گز. ج ، طنافس. ( منتهی الارب ). از فارسی تبسه ، حصیری از سعف که عرض آن ذراعی است . مصلای مانند حصیر که از برگ خرما بافند. ( منتخب اللغات ). نهالی. ( دهار ). نهالی از ابریشم. ( مهذب الاسماء ). توشک. بساط. ( تفلیسی ). || جامه. ( منتهی الارب ) : و از وی [ از ناحیت روم ] جامه دیباو سندس و میسانی و طنفسه و جورب و شلواربندهای با قیمت بسیار خیزد. ( حدود العالم ). طنفسه ، روی جامه از ابریشم. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(طَ فَ س ِ یا سَ ) [ ع . طنفسة ] (اِ. ) ۱ - بوریا مانندی از شاخه خرما، زیلو، فرش . ۲ - نهالی ، تشک . ۳ - جامه . ج . طنافس .
( ~ . ) [ ع . طنفسة ] (مص ل . ) زشت - خوی گ ردیدن پس از نیک خویی .

فرهنگ عمید

۱. بساط، گستردنی، فرش، زیلو.
۲. حصیر.

فرهنگ فارسی

۱ - بوریا مانندی که از شاخه خرما بر پهنای یک گز زیلو فرش . ۲ - نهالی توشک . ۳ - جامه جمع : طنافس .

ویکی واژه

طنفسة
بوریا مانندی از شاخه خرما، زیلو، فرش.
نهالی، تشک.
جامه.
طنافس.
طنفسة
زشت - خوی گ ردیدن پس از نیک خویی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تک نیت فال تک نیت فال تماس فال تماس فال رابطه فال رابطه