شکا. [ ش َ ] ( اِ ) به معنی شقاست. ( فرهنگ اوبهی ). تیردان. ( لغت فرس اسدی ). شغا. ترکش. جعبه. کنانه. شقا. ( یادداشت مؤلف ) : به تیر غمزه دل عاشقان شکار کند عجب تر آنکه به تیری که از شکا نه جداست.ابوعبداﷲ ادیب ( از لغت فرس اسدی ).و رجوع به مترادفات کلمه شود. شکا. [ ش ُ ] ( اِ ) شوکا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شوکا شود.
فرهنگ معین
(شُ ) (اِ. ) بزکوهی .
فرهنگ فارسی
( اسم ) بز کوهی . توضیح این کلمه به سبب مشابهت با کلمه شکار و نیز بدان جهت که بز کوهی را شکار کنند به صورت شکار نیز استعمال شود . کفته شدن ناخن کسی