سمار

لغت نامه دهخدا

سمار. [ س َ ] ( ع ص ) شیر تنک بسیارآب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ). || ( اِ ) گونه ای نی بوریاست. اسل. || نام گیاهی است. علف حصیر. || خرزهره. سم الحمار. ( فرهنگ فارسی معین ).
سمار. [ س ُم ْ ما ] ( ع اِ ) ج ِ سامر. افسانه گویندگان. ( از آنندراج ). || کسانی که شب نخوابند و با ندیم خود صحبت کنند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= سامر

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گونه ای نی بوریاست اسل . ۲ - علف حصیر . ۳ - خرزهره سم الحمار .
جمع سامره افسانه گوینده و گویندگان

دانشنامه عمومی

سمار ( نام علمی: Juncus acutus ) نام یک گونه از سرده سازو است. در قدیم به این گیاه اسل هم می گفتند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال چای فال چای فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ