لغت نامه دهخدا
ریمة. [ م َ ] ( اِخ ) وادیی است مر بنی شیبة را به مدینه. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ). || ناحیه ای است به یمن. ( از معجم البلدان ).
ریمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) چرک کنج چشم و میان مژگانها. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). به معانی ریم است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رمص. رمض. ژفک.