راه پیما

لغت نامه دهخدا

راه پیما. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) راه پیمای. مخفف راه پیماینده. مسافر. ( ناظم الاطباء ). رهرو :
پایکوبان میشود زآوازه طبل رحیل
خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد.صائب تبریزی ( از بهار عجم ).و رجوع به راه پیمای شود.

فرهنگ معین

(پَ یا پِ ) (ص فا. ) ۱ - راه پیماینده ، راه رونده . ۲ - مسافر. ۳ - تندرو، سریع السیر. ج . راه پیمایان .

فرهنگ عمید

۱. آن که به راهی می رود، رونده.
۲. [قدیمی] مسافر.
۳. [قدیمی] تندرو.
۴. [قدیمی، مجاز] اسب یا استر تندرو.

فرهنگ فارسی

راه پیماینده، ورنده، تندرو، راه پیمایی، گردش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال فنجان فال فنجان فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال عشق فال عشق