دربه

لغت نامه دهخدا

دربه. [ دَب َ / ب ِ ] ( اِ ) پارچه و پینه که بر جامه دوزند. ( برهان ). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه جز آن دوزند.( ناظم الاطباء ). درپه. درپی. وصله. رقعه :
زبس دربه که زد بر خرقه خویش
ز سنگینی بدی هفتاد من بیش.شمس کوتوالی.رجوع به درپه و در پی شود.
دربه. [ دَ ب ِ ]( اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال ایذه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ معین

(دُ بِ یا بَ ) [ ع . دربة ] ۱ - (مص م . ) آزمودن ، آزمایش کردن . ۲ - (اِمص . ) کار آزمودگی ، خیرگی . ۳ - خو گرفتگی .

فرهنگ عمید

= درپی

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) آزمودن آزمایش کردن . ۲ - ( اسم ) کار آزمودگی خبرگی . ۳ - خو گرفتگی .
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز واقع در ۲۴ هزار گزی شمال ایذه . آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است .

ویکی واژه

دربة
آزمودن، آزمایش کردن.
کار آزمودگی، خیرگی.
خو گرفتگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال درخت فال درخت فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت