لغت نامه دهخدا
آن سوار یکه تازم در بیابان جنون
کآفتاب ومه کنندم آرزوی شاطری.ملافوقی یزدی ( از آنندراج ).یکه تازان است پر بر جان زده
یک سواره بر صف مردان زده.؟ ( از آنندراج ).|| لقبی بوده است که به روزگار صفویه به بعض سپاهیان داده می شد. ( از یادداشت مؤلف ).