گاودار

لغت نامه دهخدا

گاودار. ( اِخ )دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 240 هزارگزی جنوب دیلم و 6 هزارگزی راه ساحلی دیلم به گناوه ، جلگه گرمسیر مرطوب و مالاریائی ، دارای 215 تن سکنه. آب آن از چاه ، محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت ، راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). و رجوع به فهرست فارسنامه ناصری شود.
گاودار. ( نف مرکب ) صاحب و مالک گاو. گاودارنده. محافظ و نگهبان او.

فرهنگ عمید

کسی که گاو نگهداری کند و گاو پرورش بدهد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که گاو را نگهدارد و تربیت کند .
دهی در بوشهر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم