کهنگی. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] ( حامص ) فرسودگی و پارگی. ( ناظم الاطباء ). رَثاثَت. بِلاء. بِلی ̍. عتاقت. حالت و چگونگی کهنه. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): وَبَد؛ کهنگی جامه. ( منتهی الارب ). || پیری و سالخوردگی. || قدمت. ضد نوی و تازگی. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
فرسودگی و پارگی ٠ رثاثت ٠ بلائ ٠ بلی ٠ عتاقت ٠ حالت و چگونگی کهنه ٠
ویکی واژه
انشاء یا گفتار یا اصطلاح قدیمی مبهم و نامفهوم. نوعی ناخوش احوالی یا گرفتگی عروق کمر که بیشتر عارض پیران میشود. پس از عرق کردن بدن در مجاورت نسیم قرار گرفتن، پیدا میشود و شخص را کاملا زمینگیر مینماید. کهنگه ائول مِشَم هَیچ جومول لِییع بیلمِرَم کهنگی شدم هیچ تکان نمیتوانم بخورم.