کم زده

لغت نامه دهخدا

کم زده. [ ک َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )اظهار عجز کرده. ( فرهنگ فارسی معین ). || حقیر شمرده. فرومایه محسوب شده. ( فرهنگ فارسی معین ).ذلیل و خوار. ( ناظم الاطباء ). || شخصی را گویند که پیوسته در قمار نقش کم زند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کم زدن و کم زن شود. || کم بخت. ( آنندراج ). کم بخت. بی دولت. ( فرهنگ فارسی معین ). || آواره وسرگشته. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
طالع بد بود و بد اختر شدم
کم زده کوی قلندر شدم.نظامی ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

( ~ . زَ دِ ) (ص . ) بی دولت ، بی اقبال .

فرهنگ عمید

۱. کسی که حقیر و فرومایه به شمار آمده.
۲. کم بخت.
۳. آواره، سرگشته.

فرهنگ فارسی

۱ - اظهار عجز کرده . ۲ - حقیر شمرده فرومایه محسوب شده . ۳ - کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند . ۴ - کم بخت بیدولت . ۵ - آواره سر گشته . ۶ - کافر منافق .

ویکی واژه

بی دولت، بی اقبال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال زندگی فال زندگی فال مکعب فال مکعب