کلاج. [ ک ُ ] ( اِ ) کماج نازک و نان قندی. ( ناظم الاطباء ). ( از اشتینگاس ). و رجوع به گلاج در همین لغت نامه شود. کلاج. [ ک َ ] ( اِ ) به لهجه طبری کلاغ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به واژه نامه طبری دکتر کیا ص 171 شود.
فرهنگ عمید
دستگاهی در اتومبیل که راننده می تواند با اتصال دادن آن به موتور قدرت دورانی موتور را به جعبه دنده و چرخ های اتومبیل انتقال دهد، یا با جدا کردن آن از موتور، اتومبیل را از حرکت بازدارد. این دستگاه به وسیلۀ پدال کلاچ که زیر پای چپ قرار دارد به کار می افتد.