کف رفتن

لغت نامه دهخدا

کف رفتن. [ ک َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) دزدیدن و چیزی به فریب از میان بردن و به عیاری و طراری بردن. ( آنندراج ). دزدیدن. یواشکی چیزی را برداشتن. معمولاً به دزدیهای کوچک و مختصر ( و غالباً کودکانه ) اطلاق میشود. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
دزدیدن قمارباز ورق را با مهارتی خاص. ( یادداشت مؤلف ) :
بهر کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود
خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردن است.سعید اشرف ( از آنندراج ). || پول کسی را هنگام تبدیل به پول خود کم دادن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کف رو ؛ عیار و طرار. کسی که کف می رود. آنکه هنگام تبدل پول کسی ، پول وی را کم دهد. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(کَ. رَ تَ ) (مص م . ) دزدیدن ، با تردستی ربودن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - دزدیدن بعیاری بردن : ( بهر کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردنست ) . ( اشرف ) ۲ - بفریب چیزی را از میان بردن . ۳ - پول کسی را هنگام تبدیل به پول خود کم دادن .

ویکی واژه

دزدیدن، با تردستی ربودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی