چرسی

لغت نامه دهخدا

چرسی. [ چ َ ] ( ص نسبی ) منسوب به چرس. آنکه چرس کشد. معتاد به چرس. آنکس که عادت به کشیدن چرس دارد. رفیق بنگی. آنکه معتاد به کشیدن چرس است :
هر چرسیی چه داند بر رشته بندبازی
این رمز دنبه داند در وقت جان گدازی.بسحاق اطعمه ( از انجمن آرا ).رجوع به چرس و چرس کشیدن شود. || کنایه از شخص گیج و منگ. کنایه از شخص بی هوش و بی حواس. کنایه از شخص خواب آلوده و چرت زننده.

فرهنگ معین

(چَ ) (ص . ) آدم معتاد به چَرس .

فرهنگ فارسی

منسوب به چرس . آنکه چرس کشد . معتاد به چرس .

ویکی واژه

آدم معتاد به چَرس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت فال امروز فال امروز