چامین

لغت نامه دهخدا

چامین. ( اِ ) چامیر. چامیز.شاش. ( برهان ). بول. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). کمیز. ( ناظم الاطباء ). ادرار. پیش آب. و رجوع به شاش شود. || غایط.( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). و رجوع به غایط شود. || سرگین حیوانات را نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). و آن را چمین نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چمین مخفف آن است. ( فرهنگ نظام ) :
بس کن که هر مرغ ای پسر
کی خوش خورد انجیر تر
شد طعمه طوطی شکر
وان زاغ را چامین خر.مولوی ( از آنندراج ).و رجوع به چمین و سرگین شود.

فرهنگ معین

(اِ. ) شاش ، بول .

فرهنگ عمید

۱. ادرار، بول، شاش، پیشاب.
۲. غایط.
۳. پلیدی.

ویکی واژه

شاش، بول.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم