پک و پوز. [ پ َ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) پک و پوزه ، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام ، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لباس : پک و پوزش را ببین. بدپک و پوز. || بطور اخص ، دهان و اطراف آن : پک و پوزش را خرد کرد. - بی پک و پوز ؛ سست و ضعیف در سخن.
فرهنگ معین
(پَ کُ پُ ) (اِمر. ) (عا. ) ۱ - ریخت ، شکل ، هیأت ظاهری ، وجنات (زشت )، بد پک وپوز. ۲ - دهان و اطراف آن .
فرهنگ عمید
۱. = پوز ۲. ریخت و شکل کسی، ظاهر شخص.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- ریخت شکل هیات ظاهری و جنات ( زشت ) : بد پک و پوز . ۲- دهان و اطراف آن : پک و پوزش را خرد کرد . یا بی پک و پوز . سست و ضعیف در سخن .
ویکی واژه
(عا.) ریخت، شکل، هیأت ظاهری، وجنات (زشت) ، بد پک وپوز. دهان و اطراف آن.