پرپهن. [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] ( اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید و استشمام آن غشی را زائل کند و منع احتلام نماید... و معرب آن فرفین است. فَرفَهن. فَرفَه.فرفخیز. فرفینه. بقلةالمبارکه. بقلةالزهراء. بقله لینه. ( برهان ). رجله. بیخله. بیخیله. ختفرج. زریرا. بخله. بخیله. خفرج. گیاه نمناک. تورک. چَکوک. وَشفنگ. بَلبن. کف. قینا. کلنک. کلنکک. بوخِل. بوخِله. مویز آب . خُرفه : زمینها که سیه تر ز تخم پرپهن است چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب.خاقانی. || تخم خرفه. تخمگان : جسم شب تیره را هم برص و هم جذام چشم مه خیره را هم سپل و هم وسن در نظر مردمک چون تره زار فلک روشنیش کوکنار تیرگیش پرپهن.فخررازی.- پَرپَهَن ِ آسمان ؛ ظاهراً در بیت ذیل از ابوالمفاخر رازی «نسرطائر» اراده شده است : پَرپَهن ِ آسمان راست چنان طوطئی کزهوس بچگان باز کند پر، پهن.ابوالمفاخر رازی ( از جهانگیری ).