پرواز کردن

لغت نامه دهخدا

پرواز کردن. [ پ َرْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پریدن. طیران :
بهوا درنگر که لشکر برف
چون کنند اندرو همی پرواز
راست همچون کبوتران سفید
راه گم کردگان ز هیبت باز.آغاجی.برآمد ابر پیریت از بناگوش
مکن پرواز گرد رود و بگماز.کسائی.صواب آن است که در اوج هوا پرواز کنی. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن .

ویکی واژه

volare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم