پاپوش

لغت نامه دهخدا

پاپوش. ( نف مرکب ، اِ مرکب ) کفش. پای افزار. پاافزار. پوزار. پااوزار. نعل. حِذاء :
به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار
که سعی بیهده پاپوش میدرد، «مثل است ».سلیم.- پاپوش برای شیطان دوختن ؛ سخت گربز بودن.
- پاپوش برای کسی دوختن ؛ او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن. به حیله او را گناهکار یامدیون کردن.

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - کفش ، پای افزار. ۲ - مجازاً گرفتاری ، دردِسر. ، ~ درست کردن برای کسی کنایه از: برای کسی ایجاد دردسر کردن . ، ~دوختن برای کسی کنایه از: توطئه کردن برای کسی .

فرهنگ عمید

۱. = پاافزار
۲. آنچه پا را بپوشاند.
* پاپوش دوختن: [عامیانه، مجاز] توطئه و پرونده سازی کردن برای کسی.

فرهنگ فارسی

کفش، پاافزار، کنایه:ازتوطئه وپرونده سازی کردن
( اسم ) ۱ - کفش پا افزار ( مطلقا ) . ۲-( خصوصا ) کفش راحتی مخمل مزین به یراقهای طلا و دانه های الماس بدلی که یک قرن پیش زنان ایرانی در داخل منزل آنرا بپامیکردند ۳ - عایق و مانع و سدی که در راه پیشرفت یا زندگانی مردم ایجاد کنند .
کفش پای افزار

دانشنامه عمومی

پاپوش (مجارستان). پاپوش ( به مجاری: Papos ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه ماته سالکا واقع شده است. پاپوش ۱۰٫۶۷ کیلومتر مربع مساحت و ۸۲۹ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

کفش، پای افزار.
مجازاً گرفتاری، دردِ
~ درست کردن برای کسی کنایه از: برای کسی ایجاد دردسر کردن. ؛ ~دوختن برای کسی کنایه از: توطئه کردن برای کسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت