ولو

لغت نامه دهخدا

ولو. [ وَ ل َ ] ( ع حرف ربط مرکب ) ( از: و، حرف عطف + لو، حرف شرط ) و اگرچه. اگرچه.
ولو. [ وَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه شهرستان ساری. سکنه آن 180 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
ولو. [ وِ ل َ / لُو ] ( ص ) ولاو. در تداول ، متفرق. پراکنده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). پاشیده. متلاشی.
- ولو شدن ؛ پاشیدن از هم. پاشیده شدن. پراکنده گشتن.
- || روی زمین پهن شدن. نقش زمین شدن.

فرهنگ معین

(وِ ) (ص . ) (عا. ) ریخته و پاشیده ، پراکنده .
(وَ لَ ) [ ع . ] (حر. ) اگر، و اگر.

فرهنگ عمید

و اگر، و اگرچه.
۱. رها، آزاد.
۲. پاشیده، ازهم پاشیده، پراکنده.

فرهنگ فارسی

رها، آزاد، ازهم پاشیده، پراکنده، واگر، واگرچه
(صفت ) ۱- متفرق پراکنده . ۲- پاشیده متلاشی .
و اگر چه اگر چه .

ویکی واژه

(عا.)
اگر، و اگر.
ریخته و پاشیده، پراکنده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم