وقاحت

لغت نامه دهخدا

وقاحت. [ وَ ح َ ] ( ع مص ) وقاحة. بی حیا بودن. بی شرم بودن. بی شرم شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شوخ روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) بی حیائی و بی شرمی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) :
اقلیم گرفته از وقاحت
تعلیم نکرده در دبستان.خاقانی.اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید. ( گلستان سعدی ).
با چشم نیم خواب تو خشم آیدم همی
از چشمهای نرگس و چندین وقاحتش.سعدی.رجوع به وقاحة شود. || بی ادبی. ( غیاث اللغات از منتخب اللغة و کشف و صراح اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || گستاخی. ( ناظم الاطباء ).
وقاحة. [ وَ ح َ ] ( ع مص )وقوحة. قحة. وقح [ وُ / وُ ق ُ ]. شوخ گرفتن و سخت شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سخت شدن سم. ( المصادر ) ( تاج المصادر بیهقی ). || وقحة. وقوحة. بی شرم شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شوخ روی شدن. ( المصادر زوزنی ). جری شدن بر ارتکاب زشتی ها. ( اقرب الموارد ). رجوع به وقاحت شود.

فرهنگ معین

(وَ حَ ) [ ع . وقاحة ] (اِمص . ) بی شرمی ، بی حیایی .

فرهنگ عمید

بی ادبی و گستاخی بی شرمی، بی حیایی.

فرهنگ فارسی

بی شرم شدن، بی شرمی، بی حیایی، بی ادبی وگستاخی
۱- (مصدر ) بی حیابودن بی شرم بودن . ۲ - ( اسم ) بی حیایی بی شرمی : (( ازوفات عطائ بن یعقوب تازه ترشد وقاحت عالم . ) ) ( مسعود سعد )

ویکی واژه

بی شرمی، بی حیایی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال راز فال راز فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند