وسیم

لغت نامه دهخدا

وسیم. [ وَ ]( ع ص ) وجه وسیم ؛ روی نیکو. ( مهذب الاسماء ). || خوب روی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).جمیل. خوب صورت. ( غیاث اللغات ). گویند: فلان وسیم ؛ ای حسن الوجه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، وسماء، وسام.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
قسیم جسیم بسیم وسیم.( گلستان و بوستان سعدی ).|| زیبا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). خوش منظر. ( فرهنگ فارسی معین ). || نشان کرده. ( آنندراج ). نشان کرده شده. ( غیاث اللغات از صراح ). داغ نهاده.

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) زیبا، خوبروی .

فرهنگ عمید

نیکوروی، خوبرو، زیبا.

فرهنگ فارسی

نیکوروی، خوبرو، زیبا، سمائ جمع
(صفت ) ۱ - خوب روی زیباچهر. ۲ - خوش منظر زیبا.

فرهنگ اسم ها

اسم: وسیم (پسر، دختر) (عربی) (تلفظ: vasim) (فارسی: وَسیم) (انگلیسی: vasim)
معنی: دارای نشان زیبایی، زیبا، ( در قدیم ) دارای نشان ( زیبایی )

دانشنامه عمومی

وسیم ( به هلندی: Wessem ) یک منطقهٔ مسکونی در هلند است که در ماس خاو واقع شده است. وسیم ۲٬۲۱۰ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال انگلیسی فال انگلیسی فال عشقی فال عشقی فال انبیا فال انبیا