ورستاد

لغت نامه دهخدا

ورستاد. [ وَ رَ ] ( اِ ) اوقات گذری باشد که به جهت مردم نامرادو طالب علم مقرر سازند. ( برهان ). وظیفه و مقرری و مدد معاش که برای مردم طالب علم برقرار میکنند. ( ناظم الاطباء ). وظیفه. ( برهان ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). وظیفه مقرر که بدان اوقات گذر کنند. وظیفه ای که برای مستحقان برقرار کنند. ( انجمن آرای ناصری ) :
خدایا توئی جمله را دستگیر
ورستاد جودت ز ما وامگیر.عسجدی ( از انجمن آرا ).

فرهنگ معین

(وَ رَ ) (اِ. ) مستمری ، جیره .

فرهنگ عمید

وظیفه، مستمری، جیره: خدایا تویی جمله را دست گیر / ورستاد جودت ز ما وامگیر (ابوشکور: مجمع الفرس: ورستاد ).
وسیله ای فلزی که کارگران چاپخانه به دست می گیرند و در آن حرف می چینند، ورستاتکا.

ویکی واژه

مستمری، جیره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اعداد فال اعداد فال ای چینگ فال ای چینگ