وجا

لغت نامه دهخدا

وجا. [ وَ ] ( ع اِ ) ترس و اندوه. ( غیاث اللغات ) :
بعد از آن گفتند ای بابای ما
شاه پیغامی فرستاد از وجا.مولوی.تا نباشد هیچ محسن بی وجا
تا نماند هیچ خائن بی رجا.مولوی.|| ( مص ) سیلی زدن. ( غیاث اللغات ). || سوده شدن سم و نازک گشتن آن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). زخم شدن پا از سفر کردن به پای برهنه. ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || ( ص ) ( ماء... ) آب بی خیر. ( منتهی الارب ). آب بد بی خیر. ( ناظم الاطباء ).
وجا. [ وِ ] ( ع مص ) خصی کردن. || کشتن. ( غیاث اللغات ). رجوع به وِجاء شود.

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) خوف ، بیم . مق رجا.

فرهنگ عمید

ضربه ای که با کارد یا دست به جایی از بدن زده شود.
بیم، ترس.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) ضربتی که با کارد یا دست بعضوی از بدن زنند. ۲ - ( مصدر ) کوبیدن خصیه حیوان است بحدی که شهوت جماع وی برطرف گردد.
خصی کردن یا کشتن

ویکی واژه

خوف، بیم. مق رجا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم