هیاج

لغت نامه دهخدا

هیاج. ( ع مص ) خشک شدن نبات. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( اقرب الموارد ). زرد و خشک گردیدن گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || انگیخته شدن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || انگیخته شدن جنگ. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || برانگیختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). لازم و متعدی استعمال میشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کارزار و کُشش کردن. ( منتهی الارب ). || مضطرب شدن و به حرکت درآمدن دریا. ( از اقرب الموارد ). || جوش زدن خون و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نشأه شدن شتران. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مست شدن شتران. || به خشم شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خشم گرفتن. || حرکت دادن شتران را به شب بسوی آب و علف. || شجاع شدن و حمله ور گردیدن. ( از اقرب الموارد ).
- یوم هیاج ؛ روز جنگ.

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (مص م . ) برانگیختن ، کارزار کردن .

فرهنگ عمید

۱. برانگیختن.
۲. کارزار کردن، جنگ کردن.
۳. کارزار.

فرهنگ فارسی

خشک شدن نبات انگیخته شدن

ویکی واژه

برانگیختن، کارزار کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم