نگاهدار

لغت نامه دهخدا

نگاه دار. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) نگاهبان. ( آنندراج ). نگه دار. محافظ. پاسبان. ( ناظم الاطباء ). نگاه دارنده. حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب. حارس. عاصم. ( یادداشت مؤلف ) :
تا خوی او چنین بود او را به روز و شب
ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن.فرخی.نگاه دار و معینت خدای باد که هرگز
بجز خدای نباشد نگاه دار معین را.سعدی.|| ضابط. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

= نگهدار

فرهنگ فارسی

( صفت ) نگاهبان محافظ حافظ حامی : که او را کسی برین جایگاه آورده است او را نگاهدار باشد ...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال میلادی فال میلادی فال عشقی فال عشقی فال سنجش فال سنجش